وعده ی دیدار یکم خرداد روز پنج شنبه
ساعت پنج عصرباغ ارم
منتظر حضور گرمتان هستیم.
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم...
دوستان عزیزی که برنامه 15 اردیبهشت را وعده داده بودند برای هم نشینی و گپ و گفتی با هم کلاسی ها و دوستان عزیز،در صورت اعلام آمادگی و جزییات برنامه،از طریق این پست بقیه دوستان را در جریان بگذارند.
سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند
و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما...
کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟...
زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و چون همیشه امیدوار
سال نو بر همه ی دوستان و عزیزان مبارک...
فهمید دارم حسرتی ، داغی ، غمی ، فهمید
از حجم اقیانوس دردم ، شبنمی فهمید
می گفت یک جایی دلم دنبال آهوئی است
فال مرا فهمی نفهمی ، مبهمی فهمید !
این کولی زیبا دو ماه از سال می آمد
وقتی که می آمد تمام کوچه می فهمید
او داشت هفده سال یا کمتر ، نمی دانم
می شد از آن رخسار زرد گندمی فهمید
امسال هم وقتی که آمد شهر غوغا شد
امسال هم وقتی که آمد عالمی فهمید :
" مو فالگیرم . . . اومدم فالت بگیرم . . . ها "
فهمید دارم اضطرابی ، ماتمی ، فهمید
دستم به دستش دادم و از تب سردم
بی آنکه هذیان بشنود از من ، کمی فهمید :
" بختت بلنده ، ها گلو ! چشمون دشمن کور
راز تونه گفتم پرینو آدمی فهمید "
هی گفت از هر در سخن ، از آب و آئینه
از مهره مار و طلسم و هر چه می فهمید
با این همه او کولی خوبی نخواهد شد
هر چند از باران چشمم نم ، نمی فهمید
می خواند از آئینه راز ماه را اما
یک عمر من آواره اش بودم ، نمی فهمید !
از محمد حسین بهرامیان
برای دانلود مقاله آموزش این تکنیک از لینک زیر استفاده کنید.
آموزش VIKOR
.: Weblog Themes By Pichak :.